غریم عجل الله تعالی فرجه الشریف

چرا امام حسین(ع) طفل شش ماه خود را به میدان آورد؟!!


روز عاشورا وقتی در مقابل سی هزار دشمن مسلح، جگر گوشه ی زهرا با هفتاد و دو نفر ظاهر شد آن هم هفتاد و دو نفری که میان آنان نوجوان سیزده ساله هم بود، کودک یازده ساله هم بود، پیرمرد هفتاد ساله هم بود- دشمن با خود فکر کرد حسین (ع) دیگر تمام شد. مخصوصاً در آن لحظات آخر روز عاشورا، وقتی که همه یاران حسین بن علی (ع) شهید شدند و این بدنهای پاک و مطهر بر روی خاکهای گرم کربلا غلتید، دیدند حسین بن علی (ع) ظاهر شد؛ در حالی که قنداقه ی یک طفل شیر خواره روی دست اوست. همه یقین کردند دیگر از حسین(ع) و از پیام حسین(ع) در دنیا اثری باقی نمیماند. آخر، همه ی دوستان حسین (ع) و همه ی فداکاران، آنجا جمع بودند. مدینه در کربلا بود، کس دیگری نبود که بتواند ادعا کند دنباله رو حسین (ع) است. آنها  هم یکی پس از دیگری در خاک و خون غلطیدند و به درجه ی شهادت رسیدند. حالا در عصر عاشورا، حسین بن علی (ع) که یک روز چشم دنیایی متوجه او بود، تنها سربازش و تنها رزمنده ی شیرخوارش را روی دست گرفته و در مقابل لشکر دشمن ظاهر شده است. چشم کوتاه بین دشمن، حسین (ع) را تمام شده فرض کرد.

هنگامی که حسین بن علی(ع) خطاب به دشمن فرمود:«إِن لَم تَرحَموُنِی فِارحَمُوا هَذا الطِّفلَ»؛ یعنی ای سنگدلان! ای از انسانیت بیرون آمده ها! اگر شما با من آنقدر عاطفه و مهر ندارید که نگذارید لب من به آب برسد، این طفل شش ماهه ی صغیر شیر خوار چه گناهی کرده است؟ باز هم دشمن نمی فهمید که حسین چه میکند، باز هم آن سیاست الهی برای آن کوردلان معلوم نشد. عمر سعد از شقاوت و کوردلی حرمله استفاده کرد و گفت: حسین را خاموش کن. به جای آنکه به طفل شیر خوار حسین (ع) آب بدهند، تیر سه شعبه ی زهر آلود به سوی او پرتاب کردند. این طفل روی دست پدر پیچ و تاب خورد و جان داد؛ خون از گلوی علی اصغر جاری شد. حسین بن علی (ع) از همین نقطه، گسترش خود را شروع کرد؛ نگذاشت خون علی اصغر لوث شود؛ نگذاشت شایعه پردازان و دروغگویان و سیاست بازان بگویند طفل حسین (ع) خودش مُرد یا از گرمای آفتاب مُرد. دستش را زیر گلوی علی اصغر گرفت، مشت حسین(ع) از خون علی اصغر پر شد، در مقابل چشم همه، این خونها را به طرف آسمان پرتاب کرد. یعنی این خون را ببینید، علی اصغر را کشتید ای نامردان! حسین بن علی(ع) در اینجا طومار حقانیت خود را امضا کرد؛ یعنی به دنیا فهماند با چه جریانی رو به روست؛ به تاریخ فهماند با چه می جنگیده و برای چه می جنگیده است.

[منبع: کتاب آفتاب در مصاف،ص،22،21]

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی