غریم عجل الله تعالی فرجه الشریف

زندگی‌ به‌ سبک‌ شهدا 3

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۵۸ ب.ظ

توی قنوت نماز چیزی شده بود؟!

احمد را از همان روزهای قبل از انقلاب و جلسات قرآن مسجد می شناختم. از همان دوران نوجوانی با بقیه ی همسالان خودش بازی میکرد، میگفت، میخندیدو...

اما به یاد ندارم که از او مکروهی دیده باشم. تا چه رسد به اینکه گناه کبیره از او سر بزند. زندگی او مانند یک انسان عادی ادامه داشت، اما اگر مدتی با او رفاقت داشتی، متوجه می شدی که او یکی از بندگان صالح درگاه خداست.

یک بار برنامه ی بسیج تا ساعت سه بامداد ادامه داشت. بعد احمد آهسته به شبستان مسجد رفت و مشغول نماز شب شد. من از دور او را نگاه میکردم. حالت او تغییر کرده بود. گویی خداوند در مقابلش ایستاده و او مانند یک بنده ی ضعیف مشغول تکلم با پروردگار است.

عبادت عاشقانه‌ی او بسیار عجیب بود. آنچه که ما از نماز بزرگان شنیده بودیم در وجود احمد آقا می دیدیم.

قنوت نماز او طولانی شد. آنقدر که برای من سؤال ایجاد کرد؛ یعنی چه شده؟! بعد از نماز سراغش رفتم.

از او پرسیدم: احمد آقا توی قنوت نماز چیزی شده بود؟ احمد همیشه در جواب‌هایش فکر میکرد؛ برای همین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیز خاصی نبود. میخواست طبق معمول موضوع را عوض کند. اما آنقدر اصرار کردم که مجبور شد حرف بزند:

« در قنوت نماز بودم که گویی از فضای مسجد خارج شدم. نمیدانی چه خبر بود! آنچه که از زیبایی های بهشت و عذاب های جهنم گفته شده همه را دیدم! انبیا را دیدم که در کنار هم بودند و ...» [1]

 

#خاطرات ‌ناب ‌شهدا

#زندگی ‌به ‌سبک ‌شهدا

#نماز شب

#قهرمان ‌من

#شهید احمد علی ‌نیری

#الگوی ‌من

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] 📚 عارفانه، ص 34-35

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی