بسم الله الرحمن الرحیم
بازهم مثل همیشه چقدر دیر شده // چقدر شعر نگفته چقدر دیر شده
چقدر صورتای سرخ اناری داریم // دوباره می باره بارون هوا دلگیرشده
چقدرطفلای کوچیک که غذا میخواستن // مامان اما زیرآوار بَچَّشم سیر
شده
به گمانم زیرلب داره یه چیزی میگه // بغضش انگار نمیزاره گلوگیر شده
گریه کن صدا تو بالا ببر و داد بزن // بشکن این حصاروکه مثل یه
زنجیرشده
آسمونِ شهر تو شاهد روز محشر // چقدر بمب و گلوله اینجا تقدیر شده
یک کمی تو حرف بزن، گریه نکن، // گریهات جواب ندارن چه بی تأثیر شده
وقتی با پول بسته میشه دهنای آدما // چه حقوقی.. آره دنیا پر
تزویرشده
چقدر خادمی که خائن بیت اللهن // چقدر فاجعه زیر رقص شمشیر شده
حالا این منم که باید دینم و اَدا کنم // با قلم با هرچی شد درد تو رو
دوا کنم