(شمع و گل و پروانه)
بسم الله الرحمن الرحیم
(شمع و گل و پروانه)
دوست دارم بازهم، افسانه بنویسم،
از مِی و ساقی و از مِی خانه بنویسم
بی صدا، در بین واژه ها گشتم
لب آن طاقچه، دانه دانه بنویسم
چقدر دور افتاده ام، ز مهر شما
دوست دارم، چند خط صادقانه بنویسم
خسته ام از مَنی که بُت شده است
تبرم کو؟ کجاست؟تا، بی بهانه بنویسم
چقدر بهانه گیرشده، باز هم گویا..
دیر شده، بهتر است از زمانه بنویسم
به زمان می سپارمت، زود تر برگرد
مشهدم، راه را بلدی یا نه، نشانه بنویسم
بغض کردم، دوباره در راه است،
باز باران، دوست دارم، با ترانه بنویسم
کو کجاست آن مهربان مَه رخ ما
تا برایش، از خودش، افسانه بنویسم
جان جانان، کودکی هایم گذشت اما
بگذارتا، از شمع و گل و پروانه بنویسم
وقتی نگاهم را زخجلت رو گرفتم من
اینبار می خواهم کمی، مستانه بنویسم
ساقی قدح پر کن، مست از نگاه او
چند جرعه مِی ریزم، پیمانه بنویسم
«آباد» روشن کن، این خانه دل را
آقا پناهم باش تا، جانانه بنویسم
95/6/31