من همین الان هم یک طلبه معمولی هستم!
(روایت خواندی از زبان سید علی حسینی خامنه ای در مورد پذیرش مسئولیت رهبری و حفظ نظام و انقلاب اسلامی)
آنچه که در خصوص تعیین رهبر واقع شد و بار این مسئولیت بر دوش بندهى کوچک ضعیف حقیر گذاشته شد، براى خود من حتّى یک لحظه و یک آن از آنات گذشتهى زندگى، متوقع و منتظر نبود. اگر کسى تصور کند که در طول دوران مبارزه و بعداً در طول دوران انقلاب و مسئولیت ریاست قوّهى اجرایى، حتّى یک لحظه در ذهن خودم خطور مى دادم که این مسئولیت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه کرده است. من همیشه خودم را نه فقط از این منصب بسیار خطیر و مهم، بلکه حتّى از مناصبى که به مراتب پایین تر از این منصب بوده است- مثل ریاست جمهورى و دیگر مسئولیت هایى که در طول انقلاب داشتم- کوچکتر مى دانستم.
یک وقتى خدمت امام (ره) این نکته را عرض کردم که گاهى نام من در ردیف بعضى از آقایان آورده مى شود، در حالى که در ردیف آنها نیستم و من یک آدم کوچک و بسیار معمولى هستم. نه اینکه بخواهم تعارف کنم؛ الآن هم همان اعتقاد را دارم. بنابراین، چنین معنایى اصلًا متصور نبود.
البته در آن ساعات بسیار حساسى که سخت ترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا مى داند که در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روى مسئولیت و احساس وظیفه، با فشردگى تمام، فکر و تلاش مىکردند که چگونه قضایا را جمع و جور کنند. مکرر از من به عنوان عضو شوراى رهبرى اسم مى آوردند، که البته در ذهن خودم آن را رد مىکردم؛ اگرچه به نحو یک احتمال برایم مطرح مى شد که شاید واقعاً این مسئولیت را به من متوجه کنند.
در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشکیل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خداى متعال عرض کردم: پروردگارا! تو که مدبر و مقدر امور هستى، چون ممکن است به عنوان عضوى از مجموعه ى شوراى رهبرى، این مسئولیت متوجه من شود، خواهش مى کنم اگر این کار ممکن است اندکى براى دین و آخرت من زیان داشته باشد، طورى ترتیب کار را بده که چنین وضعیتى پیش نیاید. واقعاً از ته دل مى خواستم که این مسئولیت متوجه من نشود.
بالاخره در مجلس خبرگان بحثهایى پیش آمد و حرفهایى زده شد که نهایتاً به این انتخاب منتهى شد. در همان مجلس، کوشش و تلاش و استدلال و بحث کردم، تا این کار انجام نگیرد؛ ولى انجام گرفت و این مرحله گذشت.
من همین الآن خودم را یک طلبهى معمولى و بدون برجستگى و امتیازى خاص مى دانم؛ نه فقط براى این شغل باعظمت و مسئولیت بزرگ، بلکه- همانطور که صادقانه گفتم- براى مسئولیتهاى به مراتب کوچکتر از آن، مثل ریاست جمهورى و کارهاى دیگرى که در طول این ده سال داشتم. اما حالا که این بار را روى دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آنچنان که خداى متعال به پیامبرانش توصیه فرمود: «خذها بقوة».
براى این مسئولیت، از خدا استمداد کردم و بازهم استمداد مى کنم و هر لحظه و هرآن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم این مسئولیت را در حد وسع خودم- که تکلیف هم بیش از وسع نیست- با قدرت و قوّت و حفظ شأن والاى این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم.