غریم عجل الله تعالی فرجه الشریف

شعر محرم

سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

(خجل از روی یک دختر)

 

چه غو غایی به پاست اینجا برای ابن پیغمبر

چقدر شمشیر های تیز چقدر نیزه چقدر خنجر

همه آماده ی جنگند یکی مشغول زین اسب

یکی بر تن زره می کرد،خوارج می رسند آخر

یکی با همسرش می گفت می آیم دست پر از جنگ

غنیمت روزیم باشد اگر انگشت و انگشتر

یکی دیگر چنین می گفت هر آنچه گیرمان آید

اگر شد پیرهن کهنه نواَش باشد که خُب بهتر

یکی با اسب خود می رفت نمی دانم کجا!!!

شاید، برای نعل های نو به نزد مرد آهنگر

یکی با ابتکار خود درست می کرد تیری نو

سه شعبه بهر قربانی برای اکبر و اصغر

زنی می گفت با همسر چقدر کینه به دل دارم

کجایند این خوارج تا زنم سنگ بر تن و بر سر

دعایت مستجاب است و چقدر غر می زنی ای زن

چرا محرومِ از جنگیم؟کجاست این حکم پیغمبر!!!

دگر باید که راهی شیم صدای کوس جنگ آید

به راه افتاده اند گویا هزاران مرد این لشکر

شنیدم در میان قوم دشمن، کودکانی هست

فقط یک گوشواره زندگی را می کند بهتر

خدایا سخت می ترسم بگویم آخرش یا نه

یک می گفت با خویشش که غارت می کنم معجر

زخونت می شود جاری حسین جان خط عاشورا

فدای قد و بالایت به دشت کربلا  بی سر

میان دشت افتاده تنی بی سر تنی بی دست

که مَشکی پاره بر دندان خجل از روی یک دختر

شنیدم در روایات هست که در روز قیامت تو

می آیی بهر خون خواهی تو بی سر وارد محشر

(1395/7/13)


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی